الان دارم از شب يلدای دانشکده می آیم، برای پخش فيلم نماندم آخر تا ساعت 10 طول می کشید بعد دیر می شد تا من به خانه برسم .
برنامه از 2 قرار بود شروع بشود اما من چون سرما خورده ام به جلسه های سخنرانی نرفتم ، برنامهء سخنرانی ها اولی what is Langlands Functoriality Conjecture? بود که توسط دکتر مهدی عسگری از دانشگاه میشیگان ارائه می شد. دومی کارگاه آموزش رياضی و سومی ميزگرد رِاضيات در صنعت و خدمات بود.
از ساعت 6 هم قرار بود دنبالهء برنامه در جابر باشد. حدودای ساعت 6:20 دقیقه برنامه با خواندن قرآن و سرود ملی شروع شد. اولین سخنران دکتر محمودیان رئیس دانشکده بودند که در مورد کلیت برنامه و اهدافش صحبت کردند. بعد از آن یکی از دانشجوها به عنوان نماینده صحبت کرد . و بعد دکتر نجفی که البته نمی دانم ایشان به چه عنوان حرف زدند اما کلا حرف زدنشان جالب بود. اول که شروع کردند گفتند مشخصه که با وجودی که مسول این برنامه دکتر شهشهانی هستند اما دیگران هم در برنامه ریزی سهیم بودند در غیر این صورت دکتر شهشهانی اولین برنامه را یک کوئیز آنالیز 1 و 2 قرار می دادند تا ببینند فارغ التحصیلان چیزی یادشان مانده یا نه ؟بعد هم گفتند که احتمالا امشب برنامه های جذاب تری نسبت به حرف زدن من وجود دارد پس من کوتاه صحبت می کنم ، اینجا من فکر کردم الان می گويد خب پس به ادامهء برنامه بپردازیم اما تازه شروع کرد به خاطره تعریف کردن و چپ و راست متلک انداختن (لابد منظورش این بوده که 2 ساعت حرف نمی زند) اولش گفت که من سال 51 آمدم دانشگاه دکتر بهزاد رئیس دانشکده بودند و دکتر مهری استاد یکی از درس ها. وقتی داشتند ورقهء من را صحیح می کردند تا سوال آخر 17 نمره را کامل گرفته بودم و سوال آخر را که 3 نمره داشت از روشی غیر از روش دکتر حل کرده بودم که وقتی برای دکتر توضیح دادم و ایشان فهمیدند راه حلم درست است من را یک ماچ گنده کردند حالا من یک ماچ طلب دارم (فکر کنم منظورش این بود که بدهکارم، ایجا حاضرین به شدت دست زدند) و فکر کنم همهء کسانی که با آقای دکتر درس داشتند می توانند از رفتار گرم ايشان خاطره ای تعريف کنند مخصوصا خانم ها (تشویق شدید آقایان حاضر) . بعد یک خاطره تعريف کرد راجع به یکی از استادهای خوش تیپ دانشگاه که قبل از انقلاب داشته همان زمان که نیروهای گارد ریخته بودند دانشجوها را بگیرند در دانشگاه قدم می زده که یکی از نیروها با باتوم به سرش می زند ، استاد دانشگاه که خيلی حس برش داشته بوده می گويد "من استاد هستم" نيروی گارد هم طرف رئیسشان داد می زند "قربان بیاید اوستاشون را گرفتم". اما قسمت مهم ماجرا متلکی بود که به دکتر محمودیان و دکتر تابش گفته شد.گویا در جلسه ء قبلی دکتر محمودیان تعريف کرده بودند که یک روز با دکتر تابش در مورد این موضوع بحث می کردند که "ر" کلمهء ابوریحان سر در دانشکده کج شده، بعد از کلی صحبت یکی از دانشجویان وارد شده به اون هم گفتند و آن خانم فردای آن روز با یکی از دوستانش نردبام آوردند و آن "ر" را درست کردند، حالا دکتر نجفی می گفتند نکتهء ماجرا اينجاست که دو تا استاد ریاضی نتوانستند به اين نتيجه برسند که خب می شود نردبام آورد و آن "ر" را صاف کرد احتیاجی به چند ساعت بحث هم نیست.در قسمت آخر صحبت هم از همه فارغ التحصیلان خواستند به دانشکده کمک کنند.
بعد از صحبت دکتر نجفی قرار شد به خانم ارانی از طرف دانشکده توسط دکتر محمودیان جایزه ای داده بشود،اما دکتر محمودیان قبل از دادن جایزه یک جک تعريف کردند که جواب دکنر نجفی را داده باشند ، یک روز از چند تا دانشمند می پرسند "چه طوری یک فيل را در جنگل های آفريقا شکار می کنید" هر کسی راه حلی ارائه می دهد تا به ریاضیدانه می رسند ، ریاضیدان می گوید "اول ثابت کنید فیلی در آن جنگل هست".
بعد از این ها هم گروهی آمدند دف زدند و بعد از آن برنامهء پذیرایی. و برای پخش فیلم هم که من نماندم.اما کلی عکس گرفتم که بعدا می گذارمشان اينجا.:)
امروز کلی از قدیمیها هم بودند (هر چند نه آن قدر که من انتظار داشتم البته شاید یک دلیلش اینه که بیشتر آنهایی که من می شناسم ایران نیستند) ولی همین دوباره دیدنها هم کلی خوب بود.
No comments:
Post a Comment