Friday, December 19, 2003

راننده آژانس پرسید : ببخشید اشکال نداره سیگار بکشم؟ من گفتم نه، در حالی که به نظرم اشکال داشت، چرا راستش را نگفتم؟

***

چقدر برف بازی خوبه ، چقدر ایستگاه پنج برف بازی کردن کیف داره ، چقدر این با هم بودن خوبه حتی اگر آن حس قدیمی را نداشته باشی اما یک حس دیگری داری که یک طور دیگر خوبه ...

***
چقدر بده آدم امتحان داشته باشد و دوستانش بگویند «بریم کوه، احتمالا آخرین کوهیه که می توانیم بریم» بعد خب مجبوری بی خیال امتحان بشوی دیگر ، هر چند هم بگویی «من می آیم آنجا وقتی شما برف بازی می کنید درس می خونم »
اما شما باورتان می شود کسی بتواند این کار را بکند؟

***
چقدر بده همان هفته ای که امتحان داری شب یلدا باشد و قرار باشد دانشکده مراسم شب یلدا داشته باشد. فکر می کنید می شود نرفت ؟

***

راستی این مراسم شب یلدا پیشنهاد کمیته فارغ التحصیلانه (گویا ایده اولیه از رویا بوده) و الان مسولش دکتر شهشهانیه،
این مراسم گویا قرار است هر سال برگزار بشود و همهء فارغ التحصیلان ریاضی شریف بدانند که می توانند شب یلدا را در دانشکده بگذرانند و ارتباط بیشتری با دانشکده پیدا کنند. تا ببینیم چه شود؟

No comments: