اگر دلتان می خواهد در مورد تاریخ روزنامه نگاری ایران، یک سری از اتفاقات پشت پردهء نشریات قبل و بعد از انقلاب چیزی بخوانید یا حتی اگر فقط بیان بهنود را دوست دارید مصاحبه بهنود با قاصدک را از دست ندهید.
از «روشنفکر» تا «پیامامروز»
از «پیامامروز» تا «بیبیسی»
با خواندن این مصاحبه دوباره یادم آمد که من همیشه زمان خواندن تاریخ انقلاب فکر می کنم از شانس های بزرگ من بوده که در آن دوره نبودم.
با خواندن مطالب مربوط به دههء 60 شاد می شوم که آن موقع کودک بودم.
با خواندن مطالب مربوط به انتخابات 76 همهء آن امید، حسی که دوم خرداد بعد از رای دادن داشتم همان موقعی که داشتم با همراهانم راجع به این حرف می زدم که حالا اگر رای بیاورد مجلس به وزراش رای می دهد؟ یاد "جامعه" می افتم و همه آن شوری که به من می داد که سال کنکور از اول تا آخرش را می خواندم. یاد "توس". حتی یاد صعود ایران به جام جهانی 98 و آن همه هیجان. سال 76 ، سال خوبی بود.
با خواندن مطالب مربوط به حوادث پاییز 77 و بعدش همه وجودم را سرخوردگی می گیرد، احساس می کنم یکی نه، چند نفر نه، یک جمعیت ایستادند دارند به من سیلی می زنند، می خواهند خفه ام کنند. نه ، شاید خفه ام کردند. همه وجودم پر می شود از این که من چرا باید دورهء جوانیم را در این سال ها بگذرانم؟ چرا این جا؟
با خواندن مطالب زندان، مخصوصا قسمت بازجویی ها یادِ یکی از دوست هایم می افتم که می گفت "آن جا خواست زندگیت تبدیل می شود به این که بازجو مهربونه ازت ناراحت نشه، خودت می دونی همش بازیه اما دست خودت نیست، اگر حرفی بزنی که آن بازجو نشون بده ناراحت شده تا بازجوییه بعدی خودت را سرزنش می کنی که الان فقط آن یکی میاد." می گوید "من الان هر جلسه ای نمی روم و نمی توانم در جواب آن کسی که می گوید چرا نمی آیی بگم چون می دونم نمیشه آن تو دوام آورد، نمی تونم مطمئن باشم اگر گرفتنم نخواهم گفت که تو این حرف را زدی و دیگری آن حرف را"
روزگار غریبی است نازنین
No comments:
Post a Comment