جمعه
cd کتاب لانگمن را هر کاری کردم نشد نصب کنم، حتی فکر کردم مشکل ممکنه از xp باشه، به خصوص که ویندوز کامپیوتر مشکل داشت و shut down نمی شد پس تصمیم می گیرم ویندوز نصب کنم. cdی xp را پیدا نمی کنم و در نتیجه فکر می کنم خب 2000 نصب کنم. کلیه مراحل نصب را می روم تا وقتی product key می خواد. هر چه قدر product key که خیلی بزرگ روی جلد سی دی تایپ شده را وارد می کنم خطا می ده، تصمیم می گیرم بی خیال شم که می بینم وسط توضیحات مربوط به نصب نوشته "use the following product key for installation"و فونت این نوشته بسیار ریزتر از آن باکس نارنجیه بزرگیه که توش نوشته Product key. به هر حال با این key ویندوز نصب می شود. اما هنوز مودم مشکل داره، به علاوه چون از اول قصد داشتم 2000 را کنار xp نصب کنم username و password اکانت های اینترنت را یادداشت نکردم. restart می کنم و xp را از منو انتخاب می کنم، می نویسه ویندوز 2000 به مشکل برخورده، سی دی نصب را بگذارید و repair کنید. این یعنی فاتحهء xp خوانده شده:(.
به هر حال بعد از همهء این دردسر ها cd کتاب لانگمن زا می گذارم همون خطای قبلی را می دهد. بنابراین پس از هدر دادن یک عصر جمعه به طور کامل، مجبور می شوم که فردا (شنبه) بروم انقلاب تا سی دی را عوض کنم.
شنبه
- باید ایستگاه دروازه دولت پیاده شوم و از آن جا تا انقلاب را تاکسی بگیرم. خانمی (یا نواری یا هر چیزی) که ایستگاه ها را اعلام می کند می گوید "دروازه دولت"، پیاده می شوم، در حین بالا رفتن از پله ها فکر می کنم من انقدر زیاد این ایستگاه اومده بودم اما تا حالا دقت نکردم این شکلیه و در همین فکرم که می بینم نه تنها پله ها برام جدیدن بلکه بالا هم هیچ راهی به خیابون انقلاب نیست، نگاه می کنم و می بینم بله ایستگاه طالقانیه و گوینده اشتباه گفته.
- بازارچه کتاب، به کتابفروشی ای که کتاب را ازش خریدم cd را نشون می دهم و می گویم من این مشکل را دارم، اول بربر من را نگاه می کنه، بعد کلی فکر می کنه، بعد می گوید "نکنه سیستمتون پنتیوم 4ِ " می گم "بله"، می گه "این سی دی ها با پنتیوم 4 مشکل دارند:O". بدون هیچ گونه عذرخواهی انگار نه انگار که ان ها وقتی cd را write کردند اطلاعاتی را که احتمالا روی کاور سی دی اصلی بوده حذف کردند.
- خسته و بدون هیچ نتیجه مثبتی برمی گردم خونه، می بینم اعضا خانواده دارند می رند عروسی پس شام بی شام. تصمیم می گیرم زنگ بزنم شام بیارند که هر چی می گردم هیچ کارتی پیدا نمی کنم، پس شال و کلاه می کنم می روم از ساندویچی سر خیابون یک ساندویچ بگیرم که زود آماده شه و 10 دقیقه ای برگردم به کارهام برسم. منوشون را نگاه می کنم و یک ساندویچ قارچ و سوسیس سفارش می دهم، خانمی که آن جا هست بهم پیشنهاد می کنه می تونید برید ما براتون می فرستیم. من تشکر می کنم و فکر می کنم 5 دقیقه که قابل این حرف ها را ندارد. وقتی یک کم آماده شدن ساندویچ طول می کشد، شک می کنم دوباره منو را نگاه می کنم می بینم اصلا ساندویچ قارچ و سوسیس ندارند و بنده این جا را با سگپز اشتباه گرفتم.و از آن جا که نگفتم مینی یک پیتزای کامل به من داده می شود بعد از نیم ساعت. وقتی می رسم خونه از دیدن آن حجم غذا که باید بخورم اشتهام را از دست می دهم.
- غذا تموم شده می خوام آب بخورم می بینم ظرف آب خالیه، پرش می کنم و برای این که زود خنک شه می گذارمش تو جایخی. میام کانکت شم و ببینم دنیا دست کیه اینترنتِ عزیز اطلاعات receive نمی کنه، بعد از یک کم سر و کله زدن با این اینترنت و مسوول پشتیبانیِ عزیزتر که می گه مشکل از ما نیست می روم سراغ آبی که قرارِ خنک شده باشه و می بینم بله، لطف فرمودم درِ ظرف آب را کامل نبستم و چون به صورت خوابیده گذاشته بودم می تونید تصور کنید یخچال به چه صورتی دراومده.
- تصمیم می گیرم بی خیال همه کارهای عقب افتاده و انجام نداده شده و برنامه ریزی شده برای انجام شدن در صد سال قبل بشوم، پس این اراجیف را می نویسم تا خیلی هم احساس بیهودگی نکنم و بعد برم بخوابم.