این هفته "سور بز" را خوندم، در مورد جمهوری دومینیکن در دوران دیکتاتوری تروخیو. کتاب 3 تا داستانِ به هم مرتبط را با هم پیش می برد، یکی دختری به ایم اورانیا که پدرش در دوران تروخیو از مقامات بوده، یکی در مورد تروخیو و بیشتر تصورات و افکار تروخیو بیان می شود و سومی در مورد قاتلان تروخیو. کتاب جالبیه، برای این که بفهمی چه طوری می شود آزادی را از ملتی گرفت و آن ها دیگر هیچ تصوری از آزادی نداشته باشند و عادت کرده باشند به دربند بودن. و اشاره های جا به جایی که به وضع نابسامان دومینیکن 30 سال بعد می شود و آرزوی بازگشت "تروخیو" که گاه گاه آدم ها به زبان می آروند
تا نشان دهندهء آن باشد که صرف نبودنِ یک دیکتاتور باعث بهبود اوضاع نمی شود. من وقتی این قسمت را می خوندم بیشتر یاد این حرف آدم های(بیشتر مسن)
جامعهء خودمون می افتادم که هر وقت اوضاع جامعه ناامن می شود حکم صادر می کنند که "این مملکت رضاخان لازم دارد".
***
دیروز بعد از مدت ها یکی از برنامه های سیاسی انجمن باعث شد سالن جابر پر بشود و حتی عده ای بایستند.بماند که پر شدن سالن بیشتر به این دلیل بود که بچه ها احتمال می دادند درگیری پیش بیاید.برنامه برای 50امین سالگرد درگذشت دکتر فاطمی بود با حضور ابراهیم یزدی، پیمان و یک نفر دیگر از جبهه ملی. دکتر یزدی نیامدند و آقای پیمان را حراست دانشگاه حدود 1 ساعت معطل کردند تا اجازهء ورود بدهند. بدونِ کارت دانشجویی هم هیچ کس را راه نمی دانند، جللوی هر در هم دو تا نگهبان ایستاده بودند و کارت ها را می دیدند. دم در دانشکده شیمی 3 تا نگهبان ایستاده بودند، و مسول حراست داخل دانشکده، جلوی سالن جابر با انجمنی ها صحبت می کرد. دلیل هم که واضحه، حادثهء هفتهء قبل علم و صنعت، هر چند به قول یکی از بچه ها آن واقعه بیشتر به خاطر تاج زاده بوده تا یزدی. البته تعداد بسیجی های حاضر در سالن هم جالب توجه بود طوری که اول برنامه مجری از همه خواست تا آرامش خود را حفظ کنند، و نگذارند حادثهء علم و صنعت که به گفتهء ایشان به این دلیل اتفاق افتاد "که گروهی خود را محق می دانند که تعیین کنند دیگران حق دارند چه چیزهایی را بشنوند یا نه" در شریف اتفاق بیفتد. به هر حال برنامه با آرامش برگزار شد.