Tuesday, November 16, 2004

حضور در طبقهء دوم ورزشگاه آزادی برای بازی ایران - لائوس برای کلیه علاقه مندان رایگان است.
حالا از آن جا که حضور زنان در ورزشگاه ممنوع است نتیجه می گیریم که هیچ زنی به فوتبال علاقه ندارد ولی از آن جا که حضور زنان لائوسی ممنوع نیست نتیجه می گیریم که هیچ زن ایرانی به فوتبال علاقه ندارد.
تکبیر.

***

این نوشته را بخوانید، درد را حس کنید، نه به خاطر این که این گروه نتوانستند وارد ورزشگاه شوند بلکه به خاطر آن حقی که به خاطر جنسیتشان ازشون سلب شده و به دلیل ملیتشون. احساسات میهن پرستانه تون به جوش نمیاد وقتی این چیزها را می شنوید؟
این جا هم نوشته پرستو دوکوهکی در این زمینه.

***

با یکی از دوستانم که به زودی قراره ازدواج کند و از ایران برود در مورد گذرنامه گرفتن صحبت می کردیم و این که کارهایش چه طوری باید انجام بشود و این ها که یک مرتبه دوستم گفت "البته من بهتره منتظر بمونم تا نامزدم بیاد و بعد از عقد اقدام کنم". فرض کنید آخرین چیزی که ممکن بود من به یاد بیاورم این بود که بعد از ازدواج، زن ایرانی تقریبا حق نفس کشیدن را هم از دست می دهد.تبدیل می شود به کسی که دیگر در مورد هیچ چیز نمی تواند تصمیم بگیرد (یعنی قانونا این حق را ندارد به این نکته که با تفاهم همه چیز حل می شود یا جدی تر این که همیشه شروط ضمن عقد وجود دارد و این ها کاری ندارم )، دیگر نباید خودش باشد. همیشه یک نفر هست که بر تو ارجح است در همه چیز، حتی وقتی که جانت در خطر است او تصمیم می گیرد چه چیز بهتر است. حالتان بد نشد؟

پ.ن. رویا خیلی بدیهیه، چون بعد از ازدواج احتیاج داری که همیشه برای سفر رفتن اجازه بگیری و برای گذرنامه گرفتن هم رضایت محضری لازم است، یادت رفته؟

***

امروز یکی از دوستانم به من می گفت "ببین زندگی تنها خیلی سخته، دختر تنها، مملکت غریب، خانواده هایی که سختگیری می کنند در مورد خروج دخترانشان حق دارند"
من تعجب زده "پس برای آقایون اشکالی ندارد؟ تنها زندگی کردن همیشه سخت است شاید نوع سخت بودنش برای دو جنس متفاوت باشد اما به هر حال برای هیچ کدام غیر ممکن نیست، بعد هم چطور یک پسر بعد از رسیدن به سن قانونی حق دارد در مورد زندگی خودش تصمیم بگیرد اما یک دختر در موقعیت مشابه (یا حتی بهتر) حق ندارد؟"
دوستم "نه، تو نمی توانی درک کنی"
دوستم خود برای خود (و نه فقط برای خود)حصار می خواهد .