من جلسه امروز رییس جمهور با وجود تمام مشکلاتش یک پیشرفت می دانم که برای جامعهء ما به دست آمده، دست آورد کمی نیست فقط کافیه تمام سیاستمداران قبلی ایران را که قدرت را در قبضه داشتند (و آن هایی که دارند) را در نظر بگیرید هیچ کدام این حق را برای مردم قایل نبودند (ونیستند، آقایانی که با رای 15 درصدی بر کرسی های خانه ملتِ سابق تکیه زده اند و از مردم و انتخابات آزاد سخن می گویند را شاهد می آورم) که حرفهایشان را بشنوند و اگر شنیدند آن ها را شایستهء جواب دادن نمی دانستند. ضعف های دولت خاتمی را منکر نمی شوم اما احساس می کنم در حقش کم لطفی بسیار می شود، خیلی وقت ها ظرفیت های جامعه یادمان می رود (انتخابات مجلس هفتم و میزان مشارکت مردم یادتان هست؟)، خیلی وقت ها خیلی چیزهای مهم دیگر هم یادم می رود و فقط یادمان می ماند که باید مقصر را پیدا کنیم.
پ.ن.از نوشته محمد قوچانی
... در ميان آن نهيب ها يكى از همه بلندتر بود. همان كه رئيس جمهور در پاسخ به آن گفت: مى روم. خاتمى خواهد رفت. همان گونه كه به خواست ما آمده بود، به خواست ما نيز خواهد رفت. اما آيا همچنان خواهيم توانست به خواست خويش كسى را به آمدن فرا خوانيم و به رفتن دعوت كنيم؟ آيا همچنان خواهيم توانست رئيس جمهورى را در عكس ها و خبرها و تصويرهايمان چنين به چالش بكشيم؟ تصوير رئيس جمهور ايستاده در كنار چمن با بلندگوهاى متعددى كه هر هفته چهارشنبه (و اين اواخر هر ماه در چنين روزى) تكرار خواهد شد؟ آيا مى توان از رئيس جمهور آينده درخواست كرد كه افشا كن... افشا كن...؟ آيا مى توان او را به سكوت فراخواند و در ستايش سكوت سرمقاله نوشت؟ آيا مى توان با انتقاد از رئيس جمهور چه در مجلس، چه در دانشگاه و چه در روزنامه ناتوانى، بى وفايى و هزار اتهام ديگر را نثار دومين مقام عالى كشور كرد؟
ما ديروز روز سختى را از سر گذرانديم. روزى كه گروهى از ما (راى دهندگان به سيدمحمد خاتمى) نه در نفى خاتمى كه در نفى راى خويش سخن گفتيم و نه فقط نقد كه نهيب سرداديم. نهيب بر مردى كه خود او را برگزيديم و از او خواستيم كه به خواست ما سكوت كند يا فرياد بزند. ...