Thursday, July 07, 2005

هذیان‌گویی

نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم هیچی واقعی نیست. انگار وسط زمین و آسمون باشم، یک جور معلق بودن.
***
تا حالا چی‌توز کرانچی خوردید؟ اگر نخوردید از دستش ندهید
***
این روسری ترکمنی‌ها را دیدید؟ همین روسری‌های خیلی بزرگ که ملت سرشان می‌کنند. برایم سوال ایجاد شده که چه‌طوری با آن گره‌ای که می‌زنند(اگر ندیدید تا حالا، گره را یک جای خیلی پایین تری به نسبت روسری‌های معمول می‌زنند) دائم مجبور نیستند مشغول صاف کردن روسریشون باشند. شاید باید بروم به بهونه‌ی خریدن یکیش را امتحان کنم. حالا از گره‌اش هم که بگذریم گرمشون نمی‌شود روسری به آن بزرگی؟
***
دارم آرش گوش می‌دهم "از دست تو خیلی راضی بودم؛ اما تو بعد شیطونی کردی"، برام جالبه، بچه‌های کوچک زیادی دیدم که این آهنگ را به خصوص آن قسمت "برو برو"ش را می‌خوانند، همین جوری: مثلا دارد بازی می‌کند هم‌زمان این را هم زمزمه می‌کنند. و آدم بزرگ‌های زیادتری را هم دیدم که کافیه کلیپ‌های این آدم پخش شه تا سریع ترین عکس‌العملشون عوض کردن شبکه باشد. یه جوری انگار نشان‌دهنده‌ی تفاوت نسل‌هاست.
***
رئیس‌جمهور منتخب‌ امروز با محل کار قبلیش خداحافظی کرد. وقتی داشت سخنرانی می‌کرد شهرداران مناطق گریه می‌کردند خودش هم احساساتی شده بود، نمی‌دونم روضه می‌خوند یا سخنرانی کرد؟
خاتمی از 12 مرداد دیگر رئیس‌جمهور من نخواهد بود؛ آن‌ زمان که خاتمی رئیس ‌جمهور منتخب خوانده می‌شد با علاقه، با افتخار،‌ نمی‌توانم بگویم با چه حسی سخنرانی‌هایش را گوش می‌کردم، مصاحبه‌هاش را می‌دیدم. آن موقع دبیرستانی بودم. این همه فاصله بین احساس الان و آن موقع؟ این همه فاصله بین دبیرستانی‌های الان و آن‌موقع؟
می‌دانم 12 مرداد به زودیِ زود میاد. خاتمی را با وجود همه‌ی اشتباهاتش هنوز خیلی زیاد دوست دارم. اما با تمام وجود دلم می‌خواهد احساسی را که الان نسبت به رئیس‌جمهور منتخب دارم 4سال (شاید هم 8 سال....) دیگر نداشته باشم. خیلی سخته ...
***
دلم می‌خواد F.A.N.S را ببینم، کار جدید بیضایی هم هست. وقت، وقت، وقت ... بلیت:((

No comments: