Sunday, July 17, 2005

نوشی به جوجه‌هاش رسید :). حتی تصور روزهایی که گذرونده برام سخته.

1 comment:

Anonymous said...

تقدیم به تکاتک زندانیان در بند،که به خاطر اندیشهُ شان،به خاطر مطلوب کردن این زندگی که بی پایداری نگهبانانش خدشه دار می گردد.

این کیانند کین جسورانه و بی باک،
میسازند قفسها و زندانها،
بر انامها و افکارها،
شرمشان باد،
هیچ کم ندارند اماّ از آن گلدان ساز ماهر،
که خواهان پرواز کبوترهاست،
چه زیبا میدهد نقش بر پیکر گلدانش،این هنرمند،
هیچ میداند چه میکند با گل،
این عاشقِ رهائی در بندان؟
یا نمی داند،و میسازد باز،
او چنین زیبا چوبهُ دار،
و میسازد ،
پَرپَرش با آب.
امید که هرچه بیشتر انسان به آدمییت خویش آگاهی یابد.
آقای معرفی از شما سپاسگزارم که در این یکی دو روزه که از طرف من مرتباً برای شما زحمت آفریدم و شما به این صبوری به مهماننوازی یاریم کردید ،برای من راه دیگری نیست و این میهمان نوازی شما و تعداد بیشماری از وبلاگ نویسان جامعهُ ایران که با همین متانت و بزرگواری به مانند شما را در حق من سپاسگذار به انجام رساندند و مرا نمک گیر کردند،من دستان مهربان تمامیتان را از دور می فشارم،امید که آقای گنجی هرچه زودتر به سامان برسد.من از شما آقای معروفی به خاطر زحمات بیدریغتان برای آشنا سازی انسان به خصائل زیبای آدمی به سهم خود قدر دانی میکنم.
سرافراز و بر قرار باشید.
سعید از برلین.