Wednesday, July 27, 2005

هذیان‌های شبانه
بعد از چند ساعت به طور مداوم مقاله خوندن و تایپ کردن آن قدر خسته‌ام که احساس می‌کنم هیچ هیجانی دیگر وجود نخواهد داشت.
افسردگی گرفتم انگار.
می‌دونم، فردا خوب می‌شم. مشکل از شبه حتما.
دلم می‌خواد یک جوری می‌شد از دست این همه چیزی که باید در موردشان فکر کنم فرار کنم. فقط یک مدت کوتاه...
می‌دانم هفته‌ی دیگر هم می‌آد هرچند که انگار قرنی طول خواهد کشید.
سعی می‌کنم دایم جمله‌ی رویا را تکرار کنم "مهم اینه که تموم بشه" و فکر کنم مهم این نیست که چند بار دیگر استاد عزیز عصبانی بشوند، مهم این نیست که یر جلسه چه سوال‌هایی می‌پرسند فقط مهم اینه که همه چی تموم بشه.
دلم خیال راحت می‌خواد. آن‌قدر راحت که بشینم هری‌پاتر بخونم بی‌وجدان‌دردِ کارهای نکرده

3 comments:

Anonymous said...

avazesh be en fekr kon un lahzeii ke tamum she che hesse khubi dare! baadesh mishini harry potter mikhuni ke kheili kheili alie. baadesham age en jaryane defat nabud to mimundi o inke bayad beri, hamun behtar ke ta chand vaght saret be en garm bud fekraye alaki nashesty bekoni.enam migzare:)

Anonymous said...

تازه می‌تونین بعد از دفاع هم برین اون رستوران کباب ترکی (نشاط؟) که با هم بعد از دفاع من رفتیم. اینجوری تو طول دفاعت یه چیز خوب دیگه هم داری بهش فکر کنی!!

Anonymous said...

Poshte in abrhaa.. "aaftaab" ast!
Baadbaan mikeshad zoraghe "sobh"!