Wednesday, August 03, 2005

یک بار گروه ایرانگردیِ دانشگاه اطلاعیه زده بود برای اردوی شیراز. اتفاقا من و ندا و پانی دقیقا در آن تاریخ کاری نداشتیم و قصد داشتیم برویم تفریح. گفتیم چی از این بهتر. رفتیم و ثبت‌نام کردیم اما از آن‌جا که تعداد ثبت‌نامی‌ها زیاد بود قرار شد قرعه‌کشی کنند. ما با اعتمادبه‌نفس تمام جلسه‌ی قرعه‌کشی را رفتیم و با خودمان گفتیم با یک کمی شانس اسم هر 3 تامون در میاد اگر درنیومد هیچ کدوم نمی‌ریم(این‌طوری بود که از هر 3 نفر یکی انتخاب می‌شد فکر کنم 130 نفر ثبت‌نام کرده‌بودند 40 نفر می‌بردند). خلاصه قرعه‌کشی شروع شد. تا نفر دهم را درآوردند هیچ‌کدوم از ما نبودیم، به این نتیجه داشتیم می‌رسیدیم که حالا اگر 2 نفر هم اسمشان درآمد بروند نفر سوم خودش را به آن‌ها برساند. داشتیم همین فکرها را می‌کردیم که دیدیم نفر 22-23 هم انتخاب شدند و ما نیستیم. به این نتیجه رسیدیم حالا اگر اسم یک نفر هم درآمد شاید بد نباشد برود با آدم‌های جدید آشنا می‌شود و این‌ها که دیدیم دارند برای ذخیره‌ها قرعه‌کشی می‌کنند و ما هم‌چنان نیستیم. دیگر رومون کم شد و گفتیم بی‌خیال ذخیره‌ها (بفهمی نفهمی از این همه شانس و این‌ها هم شاکی بودیم) به هر حال تا تصمیم بگیریم کجا برویم برای نهار دیدیم تا شماره‌ی 10 ذخیره‌ها هم انتخاب شدند و باز هم ...:)).
حالا شده حکایت ویزای ما. ندا که جریان ویزا گرفتنشون را نوشته. (لینک دایم نداره، نوشته‌ی 3 آگوست). من هم دو روزه به طور جدی تصمیم گرفتم ویزا را بگیرم. قبل از آن بچه‌ها گفته بودند با گواهی موقت به بعضی‌ها ویزا ندادند من برای محکم‌کاری گفتم بروم اصلش را بگیرم. اما از آن‌جا که هفته‌ی قبل برای دریافت مدرک اصلی لیسانس اقدام کرده بودم و گفته‌ بودند دانشنامه تا 20 روز دیگر آماده نمی‌شود دیروز کارنامه‌ی رسمی که مهربرجسته دارد و این‌ها را برداشتم رفتم سفارت. آن‌جا چند تا دیگر از بچه‌ها هم این مشکل را داشتند، بعضی‌ها کارنامه غیررسمی آورده بودند، بعضی‌ها مدرک موقت. به همه گفتند یک نامه بنویسید و عصر بیایید. عصر که رفتیم به هیچ‌کدام از کسانی که این مشکل را داشتند ویزا ندادند و گفتند اصل مدرک حتما لازمه. من هم دیدم در فرمم نوشته اصل مدرک لیسانس. شاد و خوش و خرم که حالا خوبه اصل مدرک فوق را نمی‌خواهند. امروز باز رفتم دانشگاه سر زدم، دانشنامه‌ها زودتر آماده شده بودند. گرفتم بردم سفارت. گفت فردا عصر بیا. کلی رفتم گشت‌وگذار در شهر. نیمه مرده برگشتم خانه در حالی که چشم‌هام باز نمی‌موندند. می‌خواستم بخوابم که دیدم از سفارت زنگ زدند که آی تو نوشتی من کارشناسی ارشدم تموم می‌شود پس مدرکت کو؟ توضیح می‌دهم که اصل مدرک تا دست‌کم 1 ماه دیگر آماده نمی‌شود و دانشگاه قبول کرده من بعدا اصل مدرک را بهشان بدهم. می‌گوید یا اصل مدرک را برایمان بیارید یا برای ترم زمستان درخواست بدهید یا از دانشگاه مقصد برامون نامه بیارید.:( خلاصه این که اوضاع هم‌چنان قاطیه.
کل جریان بیشتر وقتی می‌رود رو اعصاب آدم که من دست کم 3 نفر را می‌شناسم که هفته‌ی قبل با گواهی موقت کارشان درست شده. یک بام و دو هوا می‌دونین یعنی چی؟

4 comments:

Anonymous said...

khob baaz khube name az daneshgah maghsado ghabul mikonan.laghal ye rahi hast.

Anonymous said...

Hala nameye rasmi az daneshgahe maghsad ham nashod, be supervisoret begoo yek nameyee chizi bede. Mohem eene ke khodet ba etemad be nafs bahashoon harf bezani ke shak nakonan shayad karet moshkel dare.

Anonymous said...

یه چیزی (هر چند نمیدونم این راه رو قبلا امتحان کردی یا نه و یا این که اصلا ممکنه یا نه ). خود من هم اصل مدرک نداشتم اصلا. ولی کاری که کردم این بود که رفتم اداره یه چیزی وزارت علوم (همون که تو میدون تختیه). اونجا بهم یه چیزی تو مایه های ترجمه انگلیسی مدرک لیسانس و فوق بهم دادن با مهر و امضای وزارت علوم. یادم نیست که از دانشگاه واسه شون نامه ای بردم و یا این که با دیدن کارنامه برام صادرش کردن.از اون به بعد من اون ترجمه ها رو دارم استفاده می کنم و همه جا هم قبولش دارن.

Anonymous said...

khube dige. Age en chizo ke en aghaye en mard mige ghabul konan moshkel hale.