دیشب با بچهها در مورد رانندگی در ایران حرف میزدیم، آخرش به این حرف رسیدیم که آدمها تو ایران شانسی زندهاند. مثالش در مورد خودمون خیلی هم دور نبود، از وضع جادهها و رانندگی که بگذریم که شامل حال همه میشود به تعداد اردوهایی که با دانشکده رفتیم از خطر با میلیمتری فاصله گذشتیم؛ با آن اتوبوسهای بنز عهد دقیانوس دانشگاه تازه آن هم در شرایطی که تقریبا تمام چهل نفر دور 3-4 تا صندلی وسط جمع میشوند. اردوی همدان بود که راننده بهمون گفت "بشینید باد شدیده؛ همه وزن یک جا جمع شده؛ چپ میکنیم" تازه این رانندهی عاقل ماجرا بود؛ اردوی کرمان وقتی بچههای دو تا اتوبوس سعی میکردن در ایجاد سروصدا روی همدیگر را کم کنند یکمرتبه رانندهها هم جوگیر شدن و شروع کردن به مارپیچ رفتن آن هم با دستکم 40 تا سرنشین تو هر اتوبوس...
صبح که بیدار شدم یکی از ایمیلها breaking news از سیانان بود. معمولا اخبار دادگاهی یا تروریستی جز اخبار فوریه. بازش کردم که ببینم در مورد چیه و پاکش کنم که دیدم نوشته ایران ... فکر کردم تهران زلزله آمده؛ دیدم نه یک هواپیمای نظامی روی یک منطقه مسکونی افتاده. بعد که سایتها را دیدم و فهمیدم خبرنگارها بودن وبلاگهای روزنامهنگارها را نگاه کردم. دیدم جواد روح نوشته خلبان اول حاضر به پرواز نشده؛ پس چطور مسافران پیاده نشدهاند؟ فکر کردم شاید به همون دلیل که ما با اتوبوسهای بنز دانشگاه بارها و بارها رفتیم مسافرت. نه حتی دلیلی خیلی مهمتر، غم نان. اما به هر حال ناشی از این که ارزش جانهامون را خودمون هم نمیدونیم؛ شاید چون ماها خودمون هم در به وجود آوردن این شرایط شانسی زنده بودن نقش داریم. شاید چون ...
پرستو لینک مطالب مربوط را گذاشته.
***
خیلی دلم میخواد یکی میرفت و بعد از اتفاقات امروز(سقوط هواپیما و تعطیلی دو روزه تهران به خاطر آلودگی هوا) از مقام میپرسید "حال راکتورهای اتمی خوبه؟"
1 comment:
in chiza vase ma ke addi shode
Post a Comment