پراکنده
امروز از international office یک ایمیل داشتم در مورد یکی از برنامههاشون که بیاین شرکت کنین (برنامه درست کردن شربت افرا از درخت افرا). اول ایمیل نوشته بود
Today is the first day of Spring! Yep, Spring officially began at 1:26pm, March 20th!
فکر کردم ما چه قدر تحویل میگیریم این لحظه را و چه قدر اینا براشون عادیه.
لحظهی تحویل سال داشتم مشق مینوشتم؛ از یک جا هم آهنگ دامبولی ایرانی گذاشتم تا شاید حسش بیاد اما ... قبلن که ایران بودم یک کم بعد از تحویل سال خیلی از دوستان آنلاین میشدن اما امسال آن هم نبود.
عکسهایی که نوید گذاشته هم برای کسی که روزهای قبل از شروع سال و شلوغیها و هیجانهاش از دوست داشتنیترین اتفاقها بوده بیشتر یادآور نداشتههای الانش میشه.
یک کم از شروع سال گذشته لینک برنامهی زندهی بیبیسی را میبینم، آخرهای برنامه است، مجری داره با چند نفر مصاحبه میکنه؛ ازشون میخواد آرزوی سال نو را بگن. بیشترشون میگویند "امیدوارم سال دیگر ایران نباشم".
پارسال فکر میکردم امکان نداره بدتر از 83 سالی باشه و حتمن 84 سال بهتریه. امسال را در شرایطی تموم کردم که یکی از سختترین سالهای زندگیم بود و بدترین لحظههای زندگیم را(وقتی پشت در اتاق جراحی عزیزترین آدم زندگیم نشسته بود) شامل میشد. سال جدید را دارم در شرایطی شروع میکنم که شرایط حتی نشون نمیدهد که 85 قراره سال بهتری باشه. سالی را دارم شروع میکنم که اولین آرزوم اینه که "کاش سال دیگر جنگی در کار نباشه"
کاش سال خوبی باشه برای همهمون. عیدتون مبارک.
No comments:
Post a Comment