روز زن بود، از خبرهای ایران می دونستم، از نوشته های وبلاگ ها. اما نمی دونم چرا ذهنم ارتباط برقرار نکرده بود که روز زن، همون روز مادره. نمی دونم یعنی حتی هیچ جا ندیده بودم که یادم بیاد؟ وقتی یادم آمد، یعنی در واقع وقتی مامانم زنگ زد که روزم را تبریک بگه احساس کردم یک چیزی محکم خورد تو سرم، یک حس منگی. نمی فهمیدم چطور یادم نمونده بود ارتباط این موضوع را؟ حس بدی بود خیلی.
3 comments:
che sakht migiri dokhtar jaan.
چه مامان نازنینی داری! روزشون و روزت مبارک! (و البته روز من!)
Post a Comment