شنبه عصر- فرودگاه آمستردام- داخل هواپیما
سر ساعت سوار هواپیما شدیم به سمت تهران، هواپیمایی که ما را به تهران قراره ببره دست کم از نظر امکانات تفریحی از هواپیمای مونترال به آمستردام بهتر بود، مثلن هرکس تلویزیون خودش را داره، من پشت بال نشستم و اولین چیزی که توجهم را جلب کرد بال بلند هواپیما بود.
بلندگو دو باری اسم دونفر را اعلام کرد و بعد از چند دقیقه خلبان گفت ببخشید، تعدادی از مسافرها چمدون هاشون را تحویل دادن اما سوار نشدن و طبق قانون ما باید چمدون ها را از هواپیما خارج کنیم و بنابراین با حدود یک ساعت تاخیر حرکت می کنیم. خوشبختانه انگار چمدون ها را زود پیدا کردن چون نیم ساعت بعد حرکت کردیم. حدود پنج ساعت بعد نزدیک فرودگاه امام خلبان دوباره بابت تاخیر عذرخواهی کرد و گفت که کمتر از بیست دقیقه دیگه می نشینیم.
جمعه صبح- فرودگاه امام- باز هم داخل هواپیما
به زمین نشستیم و در حال حرکت به سمت دروازه خروجی. به دروازه نزدیک می شیم و هواپیما به راست می چرخه که وارد محل قرار گرفتنش بشه که من احساس می کنم چه قدر هواپیما کناریه بالش نزدیک ماست؛ اما از آن جا که من هیچ وقت اندازه ها دستم نیست جدی نمی گیرم که خانوم پشت سریم هم می گه این دو تا بال که به هم می خورن و پسرش خندون جواب می ده مگه ماشینن؟ اما همون لحظه یک آقایی را می بینیم که چراغ قوه به دست داره روی بال دو تا هواپیما نور می اندازه و با دست هواپیما را راهنمایی می کنه که در همون لحظه بال هواپیمای ما به بال لوفتانزا گیر کرد و هواپیما ایستاد. ملت آماده پیاده شدن همه وسط کابین بودن که خلبان با لحن نسبتن عصبانی گفت که ما هنوز به دروازه نرسیدیم و بشینید و این شروع سه ساعت نشستن ما در هواپیما بود. خلبان بعد از چند دقیقه گفت که دو تا گیت به شماره 3 وجود داشته برای همین هم ما در گیت اشتباه نشستیم و با لوفتانزا تصادف کردیم، با عرض معذرت بشینین تا ببینیم مسولین فرودگاه چی می گن. داخل کابین همه ملت موضوع را به شوخی برگزار کردن. در همین لحظه حدود سی چهل نفر همه با لباس معمولی (نه لباس آتش نشانی یا هر لباس فرم دیگه) پایین دو تا هواپیما با هم حرف می زدن و هیچ حرکتی نبود. بالاخره نردبان آوردن، یکی از آدم ها رفت بالای بال ببینه چه خبره. اما انگار تاریک بود اومد پایین نیم ساعت بعد با چراغ قوه رفت بالا. خلبان به ما گفت که مسولین می خوان یک راهی برای جدا کردن دو تا هواپیما پیدا کنن و هنوز موفق نشدن. نمی تونیم مسافرها را هم پیاده کنیم چون هواپیمای لوفتانزا مسافر نداره و هواپیمای ما به دلیل مسافر داشتن سنگین تره. حالا اگر مسافرها را پیاده کنیم هواپیما بالا می ره و باعث می شه کلی خسارت به هر دو هواپیما به خصوص هواپیمای ما بخوره. خلاصه صبر کنین دیگه. یک نیم ساعت دیگه گذشت و خلبان گفت که حالا قرار شده ما را با یک ماشین جابجا کنن. اما اول باید عکس بگیرن ما امیدواریم تا ده دقیقه دیگه تموم شه و شما پیاده شین. نیم ساعت می گذره؛ دوبارخلبان می گه ببخشید تجهیزات عکاسی فرودگاه یک مشکلی داره به محض این که تجهیزات برسه و عکس بگیرن ده دقیقه بعدش پیاده می شین. بالاخره دوربین می رسه و عکس می گیرن.
در تمام این مدت کسانی که موبایل ایران همراهشون بود با داخل فرودگاه تماس می گرفتن و شرح اوضاع می دادن. لازم نیست بگم فایدو هم کار نمی کنه این جا. یعنی من موبایلم را روشن کردم دیدم یک خط انتن می ده و نوشته Emergency Call شاد و خوش و خرم زنگ زدم و sms فرستادم و اینا که خب کار نکرد. حالا آدم های داخل هواپیما که خسته شده بودن برای خودشون هیجان ایجاد می کردن. مثلن یکی می گفت بال ها دارن جرقه می زنن الانه که آتش بگیرن. یا یک بار دیگه این که هوا پر دود شده ما داریم خفه می شیم و این چیزها. حالا من عصبانی که ملت بیرون همین جوری دلهره دارن این چرندیات چیه اینا می گن. یک مدت که گذشت دیگه خبرها از آن طرف میومد. یکی می گفت که داخل سالن ملت فکر می کنن در هواپیما قفل شده و باید هواپیما را برگردونن آمستردام تا درش را
باز کنن. یا هر پنج دقیق یکی زنگ می زد که می گن درها باز شده.
بالاخره بعد از این که عکس گرفتن ماشین آوردن که هواپیما را جابجا کنن. یک نفر با دست به ماشین علامت می داد که چه کار کنه. به راحتی دو تا بال جدا شدن اما حالا مشکل این بود که انقدر دو تا هواپیما نزدیک بودن که اگر ما زیاد می رفتیم عقب از عقب به هم می خوردیم. خلاصه چندباری عقب جلو رفتیم تا به این نتیجه رسیدن با دست نمیشه علامت داد و دیده نمیشه. رفتن دو تا چراغ آوردن به آقاهه دادن. آقاهه که عصبی شده بود انگار گفت این همه آدم این جا چی کار می کنن و یک سرباز آوردن که همه را دور کرد. اما بعد از پنج دقیقه همه برگشتن. این چراغی که دست آقاهه دادن یکیش باتریش(یا هر چی که باهاش کار می کرد) چند ثانیه ای تموم شد، یکی دیگه بهش دادن. باز چند بار عقب جلو شدیم(راستش من یاد پارک دوبل افتادم:)) ) تا به این نتیجه رسیدن نمیشه. خلبان بهمون گفت که چون مسولین فرودگاه نمی خوان ریسک کنن اول لوفتانزا را یک کم می کشن جلو بعد ما را جابجا می کنن و این ده دقیقه طول می کشه. این بار که گفت ده دقیقه طول می کشه همه هو کردن. خلاصه ماشین را بردن جلوی لوفتانزا و آن را کشیدن جلو. بعد ما را کشیدن جلو و بعد از بیشتر از 3 ساعت که از به زمین نشستن ما می گذشت ما را پیاده کردن.
یک نکته جالبی که وجود داشت صبر آدم ها بود. همه غر می زدن و به مسولین فرودگاه بدوبیره می گفتن اما شلوغ نمی کردن. کلی هم در لحظه جک می ساختن از موضوع و اینا. یک نکته دیگه بی اعتمادی واضح به نیروهای فرودگاه بود. خلبان گفت دلیل مشکل این بوده که دو تا گیت یک شماره داشتن و این اوضاع پیش آمده. آن موقع همه این حرف را قبول کردن و کلی خندیدن به این موضوع. اما مساله اینه که این جا نوشته کارکنان دو تا هواپیمایی با هم دعواشون شده، اگر مشکل فقط از فرودگاه بود دلیلی نداشت که کارکنان با هم دعوا کنن.
به هر حال واقعن امیدوارم هیچ وقت دیگه تجربه این جوری نداشته باشم. حالا ماها که آن جا بودیم واقعن آن هایی که در سالن منتظر بودن سه ساعت بسیار بدتری را گذروندن:(.
6 comments:
Welcome to I.R.Iran
چه اتفاق عجیبی!
می گم حالا تو الان ایرانی؟! ایول! خوش اومدی شب یلدا رو به خونه! یاد شب یلداهای دانشکده به خیر!!
تا کی ایران می مونی؟
من نفهمیدم یعنی میگند کی ال ام و لوفتانزا دعواشون بوده همچین کاری کردند؟؟ اینجوری که هر دو تاشون صدمه
دیدند، به نظرم منطقی نمیاد.
خوبه که سالم رسیدی،حالا شاد و خوش باش که جات گرم و نرمه. جای ما هم آفتاب بخور و خوش بگذرون.
به ندای اول: تا یه ماه دیگه؛ احتمالن یک سر دانشکده هم بیام تو اونورا هستی؟
به ندای دوم: نه ندا جان؛ این جا کامنت تو نظر من را تایید می کنه این که ملت خیلی به ذهنشون نمی رسه خلبان کی ال ام هم می تونه اشتباه کرده باشه یا اشتباه هم از فرودگاه هم از خلبان کی ال ام باشه (خلبان لوفتانزا نمی تونست اشتباه کرده باشه چون آن هواپیما پارک بود سر جاش:D )
khub shod nabordanetun mehrabad piade konan :))
khosh umadi dokhtar.
من دانشگاه نیستم، اما اگه بدونم کی میای حتما میام که ببینمت.:)
Post a Comment