این نوشته برای رویا که ازم خواسته از کتاب هایی که خوندم بنویسم.
اگر قره قاچ نبود و بخارای من ایل من را بهمن معرفی کرده بود. همون طور که بهمن هم نوشته محمد بهمن بیگی ریاست آموزش عشایر را به عهده داشته آن هم در دوره ای که افتخار خیلی از عشایری ها به کاروان زنی های اجدادشون بوده. کتاب جالبه و تصویر خوبی از زندگی عشایر آن زمان به خواننده می ده. بهمن بیگی یک جا می گه که وقتی دبیرستانی بود نامه های عاشقانه دوستانش را می نوشته و گاهی خودش از سوزناکی چیزی که نوشته بوده گریه اش می گرفته. حالا در این کتاب ها هم نمونه ای از آن نوشته ها داره گاهی انقدر زیاد توصیفات شاعرانه می کنه که یادت می ره داری یک ماجرای واقعی را می خونی. کتاب خیلی خوش خونه و خیلی خوب می بردت در فضای ایل. یکی دیگه از چیزهایی که جالبه سرگردانی بهمن بیگی بین ایل و شهره و پلی که در نهایت بین این دو می زنه. این سرگشتگی را خیلی از ماها داریم برای همین وقتی شرح سرگشتگیش را می ده می تونی حس کنی دلتنگیش را برای قره قاچ و در عین حال می تونی بفهمی حسش را برای برگشتن به شهر.
بازی آخر بانو نوشته بلقیس سلیمانی را هم بهمن معرفی کرده بود. معرفیش کاملن نظر من را هم می گه و این یعنی این که خوندنش را توصیه می کنم.
از معرفی های بهمن سوظن را هم خوندم که معمولی بود به نظرم.
چهل سالگیٍ ناهید طباطبایی را خوندم. داستان خانمی که زندگی خیلی آرومی داره با همسری که دوستش داره و دو ماه دیگه چهل ساله می شه و عشق دوران جوونیش را قراره دوباره ببینه. احساس آدم های مختلف در مورد این موضوع و نوع برخوردشون با این موضوع یک کتاب کوچیک شده که خوندنش خیلی آسونه.
2 comments:
مرسی از معرفی کتابها. بخارای من ایل من رو قدیم ندیمها خونده بودم. ولی باید بخونمش دوباره. مخصوصا حالا که شاید بیشتر درکش کنم.
This comment is for your next post: "It fortifies my soul to know/ that though I perish, *truth* is so" (Arthur H. Clough).
Post a Comment