Saturday, July 10, 2010

کتاب Eat, Pray, Love را دوست نداشتم. بار اول فکر می‌کنم دوسال پیش شروع به خوندنش کردم و آن موقع به نظرم کلیشه‌ای آمد و از دو سه بخش جلوتر نرفتم. این‌بار با این دید شروع کردم که فیلم کتاب تا چند وقت دیگر میاد و با توجه به علاقه اساسی به جولیا رابرتز فیلم را که باید ببینم، پس کتاب را هم بخونم. به خصوص که بسیار کتاب راحتیه(از نظر نوشتاری) برای خوندن.

کتاب داستان سفر یک ساله الیزابت، نویسنده نیویورکی کتاب، به ایتالیا، هند و اندونزیه. الیزابت یا لیز در سی سالگی همه چیزهایی را که فرهنگ آمریکایی برای یک زن تا این سن لازم می‌دونه تا برچسب موفق بهش بزنه داره: کار خوب، زندگی زناشویی، خانه در کنار شهر، آپارتمان در شهر. با همه این‌ها، لیز خوشبخت نیست و از همسرش جدا می‌شه. بعد از طلاق و یک شکست عاشقانه دیگر، لیز تصمیم می‌گیره دوباره خوشی (pleasure) را به دست بیاره و از نظر روحانی هم خودش را تقویت کنه. با یک قرارداد کتاب از ناشرش همه راه‌ها براش باز می‌شه: در ایتالیا با خوندن زبان و خوردن غذاهای ایتالیایی قراره لذت ببره؛ در هند به خدا نزدیک‌تر بشه و در اندونزی به تعادلی از هر دو برسه: عشق.

کتاب مدت‌ها در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده. اما این باعث نشد من در طول خوندنش از یک جایی به بعد به این فکر نکنم که "چرا فکر می‌کنی مجبوری تمومش کنی؟". قسمت مربوط به ایتالیا خوبه. اما در مورد هند و اندونزی تنها چیزی که باعث ‌شد بتونم به خوندن ادامه بدهم نثر دوست‌داشتنی نویسنده، الیزابت گیلبرت، است. هرچند کاملن می‌تونم بفهمم چرا کتاب تا این اندازه معروف شده، اما اصلن کتاب من نیست.

پ.ن. نوشته شد در ارتفاع چندهزار پایی بر فراز اقیانوس آتلانتیک در بی‌کاری ناشی از نبود فیلم خوب.

2 comments:

Pani said...

Dar chand hezar paii atlantic internet az koja ovordi shoma?

Unknown said...

بین نوشتن و پابلیش کردن تفاوتی است بی‌شمار