Friday, July 23, 2004

یک روز تمام تلویزیون دیدن واقعا هنر می خواد، اما نه وقتی که خودت هم نمی دونی داری از چی فرار می کنی؟ فکر، خیال؟ نه حتی فکر و خیال هم نمی کنی، نه به زبان خوندن، نه به انبوه کارهایی که گذاشتی تا بهشون برسی، نه به مرداد ماهی که دوستش نداشتی و رسید، نه به از دست دادن دوست هات، نه به کارهایی که می خواستی و نکردی، نه به کارهایی که می تونستی و نکردی، نه اصلا فکر  نمی کنی، اصلا نمی تونی فکر کنی. پس می شینی فیلم احمقانه می بینی، فوتبال مسخره می بینی و به هیچی فکر نمی کنی. هیچیِ هیچی.