Friday, June 24, 2005

سرزمین من

شلوغ بود حوزه؛ صف بود. جلوی من یک خانم و آقا با دخترشان بودن. آقاهه شناسنامه دو تاشون دستش بود. خانمه نگران بود. دائم می‌گفت "آن‌جا اسم پدرشون را هم نوشته، فکر کنم باید اسم پدر را هم بنویسیم" همسرش گفت "نه آن را برای اطلاع دادن این که کاندیداها کیا هستند نوشتند" باز هم دست کم دو بار خانمه آن جمله را تکرار کرد، خیلی نگران بود رایش شمرده نشود. آخر دخترش گفت "نه مامان، کافیه بنویسی محمود احمدی‌نژاد". پشت سرم یک دختر و پسر بودند. فکر ‌کنم دختر بار اولش بود که رای می‌داد، خیلی کوچک بود آن‌قدر که تا وقتی شناسنامه‌اش را نداد فکر نمی‌کردم برای رای دادن آمده باشد. از همراهش پرسید "تو هم بالاخره رای می‌دهی؟" جواب شنید "آره بابا، آبروی مملکت در خطره"
حوزه شلوغ بود اما هیچی نمی‌شد فهمید.

3 تیر 1384 را بعدها چه‌طور به یاد خواهیم آورد؟

پ.ن. نمی‌دونم بلاگر چه مشکلی داره؛ ببخشید که الان توانایی درست کردنش را ندارم