Thursday, March 30, 2006

این شروط ضمن عقد پیشنهادی که کلی سروصدا ایجاد کرده. و این هم نوشته‎‌های خورشید خانوم (1 - 2)
***

سه یا چهار سال قبل بود با یکی از دوستانم که می‌خواست ازدواج کنه در مورد حقوقی که از دست می‌ده صحبت می‎‌‌کردیم، وقتی ازش پرسیدم که نمی‌خوای به شروط عقد اضافه‌شون کنی؟، گفت ببین از اول که نمیشه این را گفت...

***
با یکی از دوستانم که چند ساله ازدواج کرده صحبت می‌کنیم؛ زندگی خیلی خوبی داره. در مورد این حقوق زمان ازدواج همسرش بهش قول داده بود. خودش الان می‌گه "اما باید ثبتش می‌کردیم چون اگر ماها که اعتفاد داریم نخوایم این موضوع را در جامعه گسترش بدیم با رفتارمون، چطور باید این موضوع جا بیفته؟"

***
با یکی از دوستانم که سال‎هاست خارج از ایرانه در مورد وضعیت ازدواج صحبت می‌کردم و بهش گفتم "تقریبن بیشتر دوستان من در مورد این موضوع با همسرانشون حرف زدن و تقریبن همه قول گرفتن ولی رسمن چیزی را امضا نکردن"، گفت "این که نمی‌شود، تو پس به هر حال داشتنٍ حقت منوط به رضایت آن آدمه در هر لحظه. پس در واقع به نوعی می‌شود گفت حقی نداری"

***
چند سال با هم دوست بودن، هر دو غیرمذهبی و مدرن و پسر یکی از معدود آقایونی که واقعن و نه از روی "مد" به این که خانم‌ها هم توانایی و حق و ... دارند اعتقاد داره (یکی از راه‎های فهمیدنِ این موضوع اینه که به عکس‌العمل آدم‌ها (حالا چه خانم چه آقا) وقتی تو ماشینی که یک خانم راننده‌شه دقت کنین (شرط لازم البته نه کافی;) ) ) بحثشون بار اول در مورد این موضوع به دلخوری ختم می‌شه. یک جور انگار کل بحث سو تفاهم ایجاد می‌کنه.

***
حدود سه یا چهار ماه پیش بود با یکی از دوستانم که الان سال سوم دانشگاه است صحبت می‌کردم و وقتی شنیدم تصمیم دارد ازدواج کند کلی برایم عجیب بود. یک دلیلش این که برای من انگار دانش آموز دبیرستان بود هنوز. یادم آمد ما با وجود زمان‌های نسبتن زیادی که با هم گذرونده بودیم هیچ وقت جدی در مورد ازدواج حرف نزده بودیم. همین جوری فقط محض احتیاط براش از حقوقی که با ازدواج از دست می‌ده نوشتم (می‌گویم محض احتیاط چون فکر می‌کردم حتمن خودش به این موضوع فکر کرده و ... ). جوابش برایم یک جورایی شک‌آور بود، نوشته بود که "ببین من که نمی‌خوام زندگی را با دعوا شروع کنم و مهم اینه که آدم بتونه زندگی را تو دستش بگیره و ..." آخرش هم نوشته بود "حالا اگر می‌شود کامل‌تر بگو منظورت چیه". یاد حرف سمیه افتادم که یک بار می‌گفت ما به نوعی تو یک جمع بسته هستیم که برای خودمان می‌تونیم حرف بزنیم و نقد کنیم و ... . سعی کردم براش حرف‎‌هام را منظم کنم؛ روی اینترنت گشتم بیشتر مطالبی که نوشته شده بود یا نوشته‌های احساسی بود یا نوشته‌هایی که بیشترش برای مخاطبی نوشته شده که با این موضوع آشنایی داره و حتی قبولش داره. در نهایت خودم براش در مورد قوانینی که مطمین بودم نوشتم و ازش خواستم حتمن با یک کسی که قانون را می‌داند صحبت کنه. و براش در مورد نظر خودم هم نوشتم مثلن نوشتم این که می‌گوید اگر من از اول بگویم حق طلاق می‌خوام به این معنی نیست که حتمن می‌خواد از این حق استفاده کنه همون طور که همسرش این حق را داره. از برابری و تساوی و این‌ها هم گفتم. عکس‌العملش جالب بود، کاملن علاقه مند شده بود بیشتر بدونه و اون موضع اولیه‌اش کمابیش از بین رفته بود. نمی‌دونم حالا در ادامه و با توجه به مشکلاتی که ازدواج‌های ایرانی دارند آن قدر این موضوع براش مهم شده باشه که بخواد انرژی براش بگذاره یا نه؟ اما دست کم این که فهمیدم باید از این دوری که توش افتادیم بیایم بیرون (اگر قصد داریم اثری داشته باشیم)

***
این نوشته دست‌کم برای دو ماه آینده آخرین نوشته این وبلاگ خواهد بود. ممنون که اینجا را می‌خوندید.:)

5 comments:

Anonymous said...

To ham ke rafti Azam khanoom!

Anonymous said...

مطلبی در این باره نوشتم خوشحال می شوم نظرتان را بدانم

Saeed said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Saeed said...

آخ گل گفتين! من هميشه معتقد بودم نبايد به آبجيا گواهينامه داد! :D

Anonymous said...

ببین فیلم هندی تعریف نمیکنم
توی ازدواج علاقه ردوبدل میشه
همونطور که میگی حقوقی هم ضایع میشه
ولی طرفین اونو ضایع نکردن که بخوان همون اول کار از هم قول پس گرفتنش رو بگیرن

اگر مبارزه ای هست بهتره از کسانی که حق رو ضایع کردن طلب داشت