سه نفریم، یان، من و هیبا؛ چینی، ایرانی و لبنانی. در مورد جامعههامون حرف میزنیم. یان 6 ساله که ازدواج کرده و الان اینجا مهاجرن اما ما دو تا بعضی از کلمههایی که میگوید را مجبوریم برای هم تکرار کنیم تا بفهمیم. در مورد بچهدار شدن میگه و این که از طرف هر دو خانواده تحت فشارن. به خصوص خانواده همسرش، چون همسرش تک فرزنده اما خودش یک برادر داره. یاد قانون تک فرزندیشون میافتم و ازش میپرسم که میگوید ممنوعیت به این صورته که بچهی دوم از امکانات دولتی برخوردار نمیشه و همه چی برای بچه دوم دستکم ده برابر گرونتره و تازه ممکنه پدرومادر را از کار بیرون کنن و اینها. هیبا اعتقاد داره این خیلی غیرمنصفانه است باید حق اختیار به آدمها داد اما یان میگه "تا وقتی نرفتی آنجا نمیتونی ببینی که این قانون لازمه، آنجا همیشه شلوغه پر از جمعیت". نمیخواد برگرده، میگوید برای من آنجا کار خیلی کمه، برای همسرم کار هست اما من خیلی شانسم کمه چون همیشه کار پیدا کردن برای خانمها سختتره و درضمن در چین خیلی کمند خانوادههایی که فقط یک نفرشون کار کنه پس برام بهتره اینجا بمونم هرچند همسرم ترجیح میده برگردیم، اینجا(فرقی نمیکنه چند سال هم بمونیم) همیشه خارجی هستیم.
در مورد ایران میپرسه و میگه شما مسلمونید؟ میگم آره اکثریت مردم مسلمونن، هیبا توضیح میده مسلمونن اما عرب نیستن. یان خیلی سریع میگه آره؛ آره، میدونم، سال اولی که آمده بودم اینجا با یک دختر ایرانی کلاس داشتم و ازش پرسیدم شما عرب هستید؟ خیلی جدی و عصبانی گفت که نه ما عرب نیستیم و ... . هیبا با کلی تعجب از من میپرسه چطور؟ مشکلی هست با عربها؟ من نمیدونم چی بگم؟ از تاریخ بگم یا همسایه بودن، میگم ما سالها با عراق جنگیدیم و ممکنه هنوز یک چیزهایی مونده باشه. یاد این میافتم که یکبار یک لبنانی به من گفت که ما عرب نیستیم، به هیبا این را میگویم که حرف قبلی کمرنگتر شه؛ میگه آهان آره؛ مسیحیها این را میگویند چون فکر میکنند عرب مساوی مسلمان به نظر میاد برای همین برگشتن به دوران (فکر کنم کلمهای که گفت این بود) فنیقیها. اما این خندهداره، ما عربیم. کسی هم که به تو این را گفته اگر با من حرف بزنه این را نمیگه، اما اعتقادشون بر اینه که باید به غریبهها بگیم ما عرب نیستیم. بعد تعریف میکنه که حدود 15 نفر رفته بودن یک رستوران که یک نفر برنامه اجرا میکرده و یک جای برنامه میخواد عربها را مسخره کنه میپرسه اینجا کسی عرب هست؟ فقط دو نفر(خودش و دوستش) دستشون را بلند میکنند. بعد که برنامه تموم میشه سر این موضوع صحبت میکنن و آدمها همون دلیل را برای عرب ندانستن خودشون میارن. به قول هیبا هیچکدوم از دو طرف هم از حرفهای همدیگر راضی نشدن.
یان در مورد حجاب میپرسه و من سعی میکنم بهترین تصویری را که ممکنه بدم اما خیلی سخته. یکجا دارم توضیح میدم که زندگی کردن دو نفر بدون ازدواج با هم غیرقانونیه که هیبا میگه در کشور شما که همه چی غیرقانونیه. نمیدونم چی بگم، خیلی حس بدیه؛ فقط میگویم نه ما یک سری قوانین محدودکننده داریم اما همه چی داره بهتر میشه به مرور؛ که اینجا یان میگه من فکر میکردم از سال قبل که دولتتون عوض شده وضع خیلی رادیکالتر شده. رسمن خفه میشم اصلن انتظار ندارم این قدر از اوضاع خبر داشته باشن، اما سعی میکنم خودم را نبازم "آره، این در سیاسته که این جوریه؛ اما اوضاع اجتماعی تقریبن تفاوتی نکرده" اما خیلی حس بدیه، چیزی را که خودت میدونی درسته اما وقتی یک غریبه میگه تلخیش چندین برابره.
3 comments:
In ham ye tajrobeye moshabeh:
Man vaghti rafte budam Utah ye pesare Kurd bud az Turkey. Ba ham harf mizadim ye ja kheyli ghaate goft keshvare shoma zarf chand sale ayandeh hatman tajziye mishe. Migoft ba in hame moshkelate ghomi hatman ye ettefaghi miofteh.
من فکر نمیکنم این که وقتی کسی فکر کنه ما عرب هستیم بهش میگیم که نه نه اینطوری نیست ربطی به خصومتی یا چیزی داشته باشه.خب نیستیم و ادم اشتباه رو تصحیح میکنه. اگه به من بگن مکزیکی یا هندی یا ... هستی هم میگم نه نیستم. مردم همه کشورها بدشون میاد از اینکه تو کشورشون رو خوب نشناسی یا اشتباه بگیری. مثلا اتریشیها از اینکه بهشون بگی آلمانی هستی، یا آسیاییها اگه ندونی از چین هستند یا ژاپن یا کره.
سلام دوست عزیز من در نظر دارم تا گروهی از وبلاگ و وبسایت نویسها رو تشکیل بدم تا در کنار هم لحظات خوب و پرباری داشته باشیم.برای این منظور میتونیم از طریق وبلاگ زیر با هم در ارتباط باشیم.خواهش میکنم اگر موافق هستید نظر خودتونو در این وبلاگ بیان کنید تا بتونم زمان و مکان اولین قرار بهتون برسونم.اگر براتون امکان داشت آدرس میلتونم بذارید.پس به امید دیدار شما در اواسط ماه تیر
http://weblogers-community.persianblog.com
Post a Comment