Monday, August 13, 2007
خدای چیزهای کوچک
خوندن کتاب یا دیدن فیلمی که زمان در آن جا به جا می شود جالبه، درگیرت می کنه، می خوای تکه های پازل را کنار هم بچینی، هر تکه از یک جا. اما همین جا به جایی زمان وقتی قبل از این که سیر حادثه ها اتفاق بد را برات تعریف کنند آن را همون اول ها بهت می گوید آن وقت خوندن ماجراهایی که به آن حادثه می رسند خیلی دردناک تره، دردناکیش از نبودن امیده. خدای چیزهای کوچک داستانی در مورد دو تا دوقلوی ناهمسان و مادرشونه که در جامعه به شدت مردسالار هند می خواد برای بچه هاش، آن هم بچه های دورگه مسیحی-هندوش درجامعه طبقاتی هند هم پدر باشه هم مادر و به قول خودش : دو برابر دوستشون داشته باشه. مادرشون در این جامعه که تعیین شده کی می تونه کی را دوست داشته باشه عاشق هم می شه ولی جامعه برای مراقبت از ارزش هاش خیلی بیشتر توان داره. داستان کتاب، داستان زمان حاضره با عقب گردهای متوالی به حدود بیست سال.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
ولی خداوکیلی قالب فعلی وبلاگ تو قشنگ تره. من از این که صفحه وبلاگم محدود می شه از دو طرف خوشم نمی آد.
اما به هر حال همین رو هم با خون جگر خوردن و هزار نفر ساعت کار شبانه روزی برپا کردم :)
Post a Comment