برای من زنان کارهای بیضایی همیشه باورپذیر بودن، متفاوت بودن با تصویر رایج صفر و یکی. حالا می بینم برای به دست آوردن این نگاه چه زحمتی کشیده شده، بیضایی در مصاحیه با بی بی سی گفته:
نخستین پاسخ من به شما در وهله اول این است که این اتفاق خود به خود روی داده است. یعنی من ننشسته ام انتخاب کنم. ولی در گذشته، زمانی که داشتم نمایشنامه های اولیه ام را می نوشتم به این نتیجه رسیدم که زن ها را نمی شناسم. نمی خواهم بگویم مردها را خوب می شناسم ولی می توانم بگویم که زن ها را خیلی کم می شناسم. شاید برای اینکه در خانواده ما یا حتی جامعه ما امکان این شناسایی خیلی کم بود. شما می بینید که در ادبیات ما زن ها عملا غایب هستند و اگر هم حضور دارند یا اثیری و رویایی اند یا در جهت کاملا برعکس لکاته و ... خیلی به ندرت اتفاق می افتد که شخصیت یک زن خیلی خوب نوشته شده باشد.
من شروع کردم به نگاه کردن و ادبیات را با این نگاه بررسی کردم. به چهره هایی هم در شاهنامه یا هزار و یک شب ــ که معتقدم ایرانی است ــ و یا در طومارهای نقالی برخوردم چون زنان به ندرت در آن حضور دارند. همه اینها را که کنار هم گذاشتم به چیزی رسیدم که زاییده خیال مردان بود. به خاطر همین شروع کردم به نگاه کردن به زن های دور و برم. به هرحال هر کسی تصادفا یک مادری دارد و من هم داشتم و بعد بالاخره همسری یا فرزندان و یا خواهری. کافی است اطراف را نگاه کنید و بعد کم کم این نگاه را گسترش دهید. بعد از این کنکاش ها به این نتیجه رسیدم که زنان واقعی در قصه های مادربزرگ ها حضور دارند.
یعنی اگر شما در مورد زنان دید غیر مردانه بخواهید باید سراغ این قصه ها بروید، در حالی که در ادبیات رسمی این دید، مردانه است. به هرحال من عقیده دارم چون زنان، این حکومت ها یا قوانین آن را به وجود نیاورده اند عملا قربانی این جهان مردسالار شده اند. چرا که ما بر اساس تعریف های جهان مردانه زندگی می کنیم و طبیعی است که قربانی این جهان مردانه که سمبل بزرگش جنگ است، زنان و کودکان هستند. به وجود آورنده این وضعیت چیزی نیست جز تعصب ها و جهالت هایی که این فرهنگ خشم و ستیز و جنگ و قدرت نمایی و استبداد همه جانبه از نظر دینی، فرهنگی و ... در جهان به وجود آورده است.
6 comments:
من بیضائی را نمیشناسم و نمیتوانم قضاوت صائبی در مورد نظر او بکنم اما بر این باورم که بسیاری از کسانی که در ایران از "مردانه بودن جهان" صحبت میکنند، نه مؤلفه¬های جهان مردانه را (به درستی) میشناسند و نه حتی تخیلی از آلترناتیوهای آن، یعنی "جهان زنانه" یا "جهانی که سهم نگاه زنانه و مردانه در آن مساوی باشد"، دارند. دو عبارت بیضائی را تحلیل میکنم تا قدری این مدعا را باورپذیر کنم. یک¬جا می¬گوید: «ما بر اساس تعریف¬های جهان مردانه زندگی می¬کنیم و طبیعی است که قربانی "این جهان مردانه که سمبل بزرگش جنگ" است، زنان و کودکان هستند». پس بر این باور است که جنگ از مؤلفه¬های جهان مردانه است (من خودم هم بر این باورم؛ البته با تصحیحاتی).
بعد میگوید: «به وجود آورندهی این وضعیت چیزی نیست جز تعصبها و جهالتهایی که این فرهنگ خشم و ستیز و جنگ و قدرتنمایی و استبداد همهجانبه از نظر دینی، فرهنگی و ... در جهان به وجود آورده است». پس بر این باور است که جهل و تعصب زادهی فرهنگ جنگ است! (در حالی که فکر میکنم این فرهنگ جنگ است که زادهی جهل است و نه بر عکس). حالا این دو مقدمه را کنار هم بگذار. جنگ مؤلفهی جهان مردانه است؛ جهل و تعصب زادهی جنگ است؛ نتیجه این است که: جهل و تعصب زادهی جهان مردانه است! شاهکار نیست؟
با این همه من خودم مضمون و منظور اصلی حرف بیضائی را قبول دارم اما حرفم این است که این "نامطلوب بودن جهان یکسره مردانه" شعاری است که هنوز در هالهی ابهامات روشنفکر مآبانه غوطهور است. نکتهی آخر هم اینکه من خیال میکنم ما بیش از "هنر زنانه نگرانه" به "روششناسی علم زنانه نگرانه" و "معرفتشناسی زنانه نگرانه" محتاجیم ("زنانه نگرانه" را ترجمهای از “feministic” گرفتهام).
صالح اول این که حرفت را تا حد خوبی قبول دارم اما من بیشتر منظورم پاراگراف دوم بود، این که سعی کرده این شناخت را به دست بیاره. این قسمت تلاش ماجرا برام مهمه. یادمه یک بار هم می خوندم که برای شناخت نمایش ایرانی یک پژوهش اساسی روی تعزیه انجام داده. به نظرم تلاش برای خوب انجام دادن کارها در جایی که این خیلی مرسوم نیست ارزشمنده.
بیضایی فوق العاده است. زنهای آثارش به کلی متفاوتن. جامعه از طریق کوچکترین واحد اجتماعی که خانواده باشه، یک سیستم مستبدانه-پدر سالارانه-فرد محور-زور محور رو دائما بازتولید میکنه. بیضایی هم اینو خوب متوجه شده و سعی میکنه زنی متفاوت، تسلیم ناپذیر و در عین حال باورپذیر و غیراسطوره ای رو معرفی کنه.
در ضمن توجه صالح غزیز رو به دیالیکتیکی که توی قضیه جهل-جنگ وجود داره، جلب می کنم.
بار اول که چند روز پیش این نوشته رو خوندم، می خواستم همین حرف الانم رو بنویسم، اما گفتم عجله نکنم و برم اصل مصاحبه رو ببینم، شاید نظرم عوض شه، که نشد.
من از اول تا تو اونجا که گفته " چرا که ما بر اساس تعریف های جهان مردانه زندگی می کنیم" یا 100% موافقم، یا چیزهایی بوده که نمیدونستم و با خوندن این متن فهمیدم و برام قابل تحسینه و خوشحالم که یاد گرفتم. اما از اونجا به بعد – یعنی سه خط آخر - رو فکر میکنم در ادب معاصر اصطلاحاً میگن گوینده (مصاحبه شونده) دچار پدیده ی "زدن به دشت کربلا" شده!!
این پدیده تحت شرایط مختلفی روی میده که یکیش زمانیه یک آقای نسبتاً مسن درحین گفتگو با یک خانم احتمالاً جوان، جوگیر میشه و میخواد یه چیزی بگه مصاحبه رو در اوج به پایان ببره و بترکونه! اینجوری میشه که "جنگ میشه سمبل جهان مردانه!" یا "تعصب و جهالت میشه معلول جنگ، و نه علتش!!".
این شیبه همون قضیه است که گاهی وقتی یه خبرنگار حرفه ای یا نویسنده ی ایرانی داره با یک رسانه غربی مصاحبه میکنه یا اطلاعات میده، میبینی در کمال تعجب از همون گفتمان های کلیشه سازی شده غربی (استریوتایپ ها) راجع به ایران استفاده میکنه و من و تو تعجب میکنیم که ای بابا، این وقتی تو روزنامه ای خودمون، یا حتی وبلاگ فارسی خودش مینویسه، اصلاً اینجوری نیست که! قضیه فقط اینه که گوینده ناخودآگاه مغلوب این تمایل شده که چیزی رو که میدونه شنونده دوست داره بشنوه، بهش بگه.
حالا ممکنه بگی: "نه طرف بیضااااااااایه!" آره متاسفانه افراد خیلی کاردرستی مثل بیضایی هم ممکنه دچار این پدیده بشن. شما اصل قضیه رو جابجا نگیر.
be Roozbeh: are movafegham.
be Sir Thomas: be har haal in keh jang bishtare oghat mozooii mardane boode keh shaki daresh nist hala dalilesh jame'ye mard salarane mitoone bashe va in keh zanhaa kolan kheili dar tasmim giri naboodan keh bekhan jangi bokonan yaa na(age miboodan dalili nist keh bege jangi nemishod yaa hatta kamtar jang mishod). jang o jahl ham be noii rabeteye do tarafe daran.
paragraphe sevom ro ghabool daram kolan amma na injaa.
مشکل با کلمه "سمبل" ه. با همون استدلال تو، من بیشتر پایه ام که علم و معرفت و حتی فوتبال ، که زنان به اندازه جنگ توشون نقش داشتن، "سمبل بزرگ" جهان مردانه باشند، موافقی؟! :D
Post a Comment