ایستگاه مترو امام خمینی سوار قطار مترو به سمت صادقیه شدم. سوار که شدم صندلیها پر بود، رفتم کنار دیوار یکی از این صندلیهای دوتایی که یک خانم با دختر 5 یا 6 سالش نشسته بودند ایستادم که به دیوار تکیه بدهم. خانمه گفت "دخترم جمع بشین خانم هم بشینند" من کف کردم از این همه مرام و اینا، فکر کردم نه بابا حالا این یک چیزی گفت، خواسته تعارف کند، جاشون تنگ میشود و اینها (حالا آمدم یک کم هم کلاس بذارم)، گفتم "نه، ممنون، جاتون تنگ میشود، من راحتم"،خانمه گفت "نه خانم، بیا بشین، الان یک خانم گنده میاد میشینه جامون تنگ میشه" :))
***
سعی میکنم این همیشه یادم بمونه : آدمها خاکستریند، بعضیها یک کم پررنگتر، بعضیها کمرنگتر.
1 comment:
اینم مزایای کوچیک بودنه دیگه!!!!
Post a Comment