دوست ندارم کاغذ دور بریزم. هر کاغذی در سطل آشغال غیربازیافتی انگار درختیه که من کمک کردم به بریدنش؛ تا جای ممکن همه حسابها را آنلاین میدهم تا رسید کاغذی نفرستند. اما این کارتهای اعتباری، یا دستکم کارتهای اعتباری من، این چیزها حالیشون نیست. زنگ زدم که من همه کارهای بانکیم را آنلاین انجام میدهم، لطف کنید نفرستید این کاغذها را. گفتن ببخشید نمیشه. حالا من موندم و خروارها رسید که چندسالیه جمع شده چون از طرفی دلم نمیخواست همه اطلاعات مالی زندگیم را هر ماه بندازم در سطل بازیافت کاغذ. نه که حالا کسی منتظر باشه که رسید کارت من را چک کنه، اما به هرحال حس خوبی نداشتم. از طرفی درختها، درختها.
از رسیدها که بگذریم همه کارنامههایی که در این سالها گرفتم تا به جاهای مختلف به خصوص سفارتها بقبولونم هنوز دانشجو هستم، یا فرمهای مربوط به کارهای سفارت که از سیرتا پیاز زندگیت را مینویسی، و هر کاغذ دیگهای که نشانی از اطلاعاتی که میشه خصوصی در نظرشون گرفت، همه و همه یک کارتن بزرگ را پرکرده بودند. حالا حتی اگر ور نازکدلم هم میخواست قبول کنه که این چند تا رسید یک شاخه درخت هم نمیشن، ور محافظتکننده اجازه نمیداد این همه اطلاعات یک جا به این صورت دور ریخته شوند.در نهایت کار به گرفتن یک نوار کننده کاغذ ختم شد. حالا من موندم و حجم بزرگی از نوارهای کاغذی. اما این همه ماجرا نیست. لذتی که در فرستادن این کاغذها به قتلگاهشون داشتم قابلوصف نیست. آنقدر که فکر میکنم "نکنه ناخودآگاهم همه این بازیها سر درخت نبریم، اطلاعات خصوصی حفظ کنیم را درآورد تا به خواسته اصلیش برسه؟".
1 comment:
موافقم، خیلی حس بدی نسبت به کاغذ دور ریختن دارم. بیشتر وقتها از پشت این کاغذها به عنوان چک نویس استفاده کردن، یکمی عذاب وجدانم رو کم میکند. این دستگاه هم اسباب بازی مورد علاقهام.
Post a Comment